نامه هائى از ايران
در باره زندگى و مشقات مردم
مهرداد کوشا، تهران
علی عزیزسلام . امیدوارم همگی سلامت باشید و موفق در انجام کارها. باری خواسته بودی از اوضاع و احوال بنویسم.
اینجا تقریباً همه چیز بهم ریخته است و انجام امور روزانه کاری شاق و توان فرساست. این وضعیت روز به روز هم بدتر می شود. از امرار معاش روزانه، از بهداشت و درمان، تحصیل فرزندان، کارهای اداری، رفت و آمدهای شهری، خرید بنزین یا گاز برای اتومبیل و...... از لحاظ اقتصادی، مردم واقعاً تحت فشار جان فرسایی برای تامین معاش خود هستند. مخارج اصلی در سبد هزینه خانوار که شامل مسکن، درمان، تحصیل و خوراک است، بسیار بالا و بی تناسب با درآمد آنهاست. قیمت بالای مسکن ظرف یکسال اخیر دو برابرشده و اجاره هم به همین نسبت افزایش یافته است. ازبین شاغلین حقوق بگیر، بجز درصد کمی که از تخصص هایی برخوردار بوده و حقوق نسبتاً مکفی دارند، بقیه هشت شان همیشه گرو بیست شان است. حقوق ماهانه این افراد که اکثریت عظیمی از جمعیت را تشکیل می دهند و منجمله شامل کارگران، معلمان و پرستاران اند، حدوداً مبلغی بین 100 تا 350 هزارتومان (برای زنان البته کمتر) است؛ مبلغی که در بسیاری موارد حتی هزینه یک ترم تحصیل در دانشگاه آزاد را برای یکی از فرزندان تامین نمی کند. واین در شرایطی است که تعداد بسیار زیادی از فارغ التحصیلان دبیرستان مجبور به ادامه تحصیل در دانشگاه آزاد، پیام نور و یا دانشگاههای غیرانتفاعی هستند که هزینه آنها، نسبت به سطح درآمد مردم، واقعاً کمرشکن است.
البته تحصیل در مدارس غیرانتفاعی (مدارسی که از بودجه دولت برخوردار نیستند) و در سطح ابتدایی، راهنمایی، دبیرستان و پیش دانشگاهی هم کم از دانشگاههای آنچنانی نیست. هزینه تحصیل در اینگونه مدارس سالانه بین 1 تا5/2 میلیون تومان است. با این ترتیب و در وضعیتی که والدین تنها نقطه امید در زندگی فرزندانشان را ادامه تحصیل آنان و اخذ مدارک دانشگاهی می بینند، مجبوراند به هردری بزنند تا هزینه آن تامین شود. اشتغال به دو یا سه کار بطور همزمان- البته اگر امکان آن فراهم شود- که همراه با فرسودگی فیزیکی بسیار شدید است، به عنوان موفقیت و خوش شانسی قلمداد می شود. روش دیگربرای جبران هزینه های زندگی در مورد بخشی از حقوق بگیران، بخصوص کارکنان دولت و سازمانها و نهادهای عمومی که مردم بطور روزمره با آنها سر و کار دارند، گرفتن رشوه و حق حساب است که به امری عادی و روتین و در واقع، به یک عادت تبدلی شده و حتی در شرایط تغییر سیستم حاکم، زدودن آن ازفرهنگ مردم کارآسانی نخواهدبود.
در بخش درمان هم وضعیت بسیار اسف باراست. استفاده از بیمارستانها وخدمات پزشکی دولتی برای بیمه شدگان تحت پوشش سازمان خدمات درمانی و یا سازمان تامین اجتماعی، به دلیل کمبود بیمارستان و مراکز پزشکی، کاری بسیار دشوار و گاهی غیر ممکن است. بیمارستانهای خصوصی نیز فقط برای عده کمی براحتی قابل استفاده است، زیرا هرکسی نمی تواند هزینه آنرا که برای یک عمل جراحی متوسط و سه چهار روز بستری شدن و خارج ازتعرفه (یا زیرمیزی) جراح را پرداخت کردن حدود 5 میلیون تومان می شود، تامین کند. در سالهای اخیر بعضی از شرکتها و موسسات دولتی و خصوصی اقدام به بیمه درمان تکمیلی کارکنان خود نموده اند (تمام یا بخشی ازحق بیمه توسط خود کارکنان پرداخت می شود) و از این طریق تاحدی از سنگینی هزینه درمان کاسته شده است. شک نیست که محدوده این خدمات نسبت به کل جمعیت حقوق بگیران جزیی و ناچیز است.
اینها خلاصه ایست از وضعیت اقتصادی و مشکلات معیشتی آن بخش ازکسانی که دارای شغلی هستند و حقوق خود را آخرماه دریافت می کنند. وضع بیکاران که ازهمین درآمد بخور و نمیرهم محروم اند، خودبخود روشن است و این قشرالبته جمعیتی روبه فزونی دارد، زیرا که هر روز تعدادی از واحدهای تولیدی تعطیل می شوند و کارکنان آنها به خیل بیکاران می پیوندند. مسئله بیکاری و بطور کلی سیاستهای اقتصادی رژیم و بحران فزاینده آن خود نیاز به بحثی جداگانه در فرصت دیگری دارد.
حمله به معیشت مردم برای کاهش بحران حکومت به اشکال مختلف صورت می گیرد. افزایش مستمر نرخ تورم که افزایش قیمت خرید کالاها و خدمات و کاهش قدرت خرید را در بردارد، شکل آشکار قضیه است. اماٌ روشهای نسبتاً پنهان نیز وجود دارد. سیاستهای دولت همواره برآن بوده که هزینه خدمات عمومی را تدریجاً از بودجه کشور حذف و بعهده خود مردم قرار دهد.این سیاست، درواقع سیاست یک تیر و دو نشان است که به دو نمونه آن اشاره مختصری خواهم داشت؛ یکی دربخش حمل ونقل عمومی و یکی در بخش آموزش وپرورش:
سال گذشته شاهد اعتصاب نسبتاً گسترده کارکنان شرکت واحد بودیم که علیرغم دستاوردهای آن، درنهایت با سرکوب اعتصاب خاتمه یافت وچند نفر از رهبران سندیکای واحد هنوز در زندان بسر می برند. متعاقب سرکوب این اعتصاب، حمل ونقل خصوصی در دستور کار دولت قرار گرفت. هم اکنون بخش قابل توجهی از حمل و نقل عمومی در تهران توسط اتوبوسهای شرکتهای خصوصی انجام می شود که در همان مسیرهای قبلی تردد می نمایند، ولی کرایه آنها به جای بلیط 20 تومانی، پرداخت نقدی 100 و 150 تومان است. با این سیاست که دامنه آن همچنان رو به گسترش است، از یکسو سوبسید حمل و نقل عمومی کاهش یافته و بار دولت سبک شده و از سوی دیگر، با ایجاد تبعیض بین کارکنان شرکت واحد مانعی در راه اتحاد و یکپارچگی آنها برای دست زدن به اعتصابات گسترده ایجاد شده است.
مورد دیگر مربوط به مدارس و موسسات آموزشی غیرانتفاعی است که پیشترتوضیح دادم. از این طریق نیز رژیم توانسته بخش قابل ملاحظه ای از مخارج تحصیل را به مردم تحمیل نموده و درعین حال، با ایجاد تبعیض مالی و معیشتی بین معلمینی که در اینگونه موسسات مشغول کار هستند با آن دسته معلمین که در مدارس دولتی کار می کنند و همچنین با تقسیم معلمان به رسمی، حق التدریسی و قراردادی یکپارچگی جنبش اعتراضی آنها را تضعیف کند. سیاست ایجاد تفرقه دربین یک قشراجتماعی بطور کلی سیاستی است که هرجا امکان آن فراهم باشد، حکومت از آن به عنوان یک حربه استفاده کرده و می کند.
از لحاظ روانی، مردم افسرده، خسته و بشدت عصبی اند. در واقع بخشی از فشارهای اقتصادی واجتماعی سیستم حاکم بر مردم به شکل رفتارهای ناهنجار در روابط آحاد جامعه با یکدیگر بروز می کند. کم نیست مواردی که دعوا و درگیری درمسائل مالی، ناموسی و حتی امور بی اهمیتی مثل رانندگی، منجر به چاقوکشی، ضرب و شتم و قتل می شود. نکته جالب اینست که هرکجا تجمع واعتراضی برای کسب حقوق صنفی و اقتصادی رخ دهد، این دعواها و درگیریها به سرعت محو و تحت الشعاع خواستهای جمع قرار گرفته و پیکان حمله متوجه دشمن مشترک می شود.
در بعد مبارزاتی، وضعیت جنبش دانشجویی دقیقاً همانطوریست که دربحث "بسوی 16آذر" در نشریه شماره 25توسط تو و سایر رفقا مطرح گردیده و به اعتقاد من نظرات مطرح شده یک تحلیل حقیقی از واقعیت موجود است. در این مورد، تاکید بر احتراز از"جدالهای فرقه ای و محفلی" و" درک زنده از اوضاع و تناسب قوا و صف بندیها" اهمیت زیادی دارد.
اما درباره سایرعرصه های مبارزاتی جنبش سرنگونی و بطورمشخص، اعتراضات کارگران، پرستاران، معلمان و زنان، این مبارزات بطور مداوم وجود داشته و دارد، ولی سراسری و یکپارچه نیست؛ فاقد سازمان و رهبری منسجم است و مدت کوتاهی پس ازشروع، سرکوب می شود. نبود تناسب و توازن قوا و درنتیجه سرکوب شدید این جنبشهای پراکنده، ازلحاظ روان شناختی، باعث نوعی منع و تردید شده وعلیرغم تنفر شدید مردم از رژیم حاکم، شروع یک حرکت عظیم و تعیین کننده را با مشکل مواجه ساخته است. قطعاً ورود کارگران صنایع نفت و گاز به این مبارزه می تواند تابوی قدرقدرتی رژیم را به سرعت درهم شکسته و تحولی چشمگیرایجاد نماید.
کمی هم درباره تی وی ها بگویم. کانالهای فارسی بطور کلی دودسته اند؛ یکی کانالهای صرفاً موزیک که بیننده زیادی دربین جوانان دارند و دوم کانالهایی که نزد مردم معروف به کانالهای سیاسی اند. پر بیننده ترین کانال ازاین دسته، شبکه فارسی صدای امریکاست که برنامه های متنوع و نسبتاً جذابی دارد و متاسفانه، برخلاف گزارش اصغرکریمی، کانال جدید، آنچنان بیننده زیادی ندارد. بیننده های این کانال در دوره قبل که فیلم های سینمایی پخش می کرد به مراتب بیشتربود. قربان تو و دست همگی را می فشارم. *
زمانى "نفع" در كارگر مهاجر بود، امروز نيست!
رضا تابان
جنگ دو قطب ترور جهان در سالهاى پيش از دهه نود، سالهاى سال جنگ، قتل و آدم كشى، و فلاكت خانمان سوزى را براى منطقه به بار آورد. در افغانستان آمريكا دار و دسته بن لادن و طالبان را سرنگون کرد. اما "دمکراسى" آمريکا بجاى حکومت اسلامى طالبان يك حكومت مرتجع اسلامى و ضد انسانى ديگر بر قدرت نشاند. جنگ تروريستها اما ادامه يافت و آغاز هزاره دو با جنگ و کشتار و خونريزى به تباهى هاى مردم افزود. مردم در ابعاد وسيع آواره شدند. آنان كه ماندند يا در زير خاك خفته اند يا چهره غبار آلود دارند، آنان كه گريختند وضعشان چندان هم حالت انسانى پيدا نكرد.
مهاجرت به كشورهاى مجاور از جمله ايران يكى از راههاى زنده ماندن و شايد چشيدن قدرى از طعم زندگى انسانى بود. مهاجرت وسيع افغانستانيها به ايران قديمى است اما جنگهاى دو دهه اخير به ابعاد آن افزود. اما در ايران خانه آمال و آرزوهاى اين مهاجرين بر سرشان خراب شد. شدند سيبل شليك سرمايه دارى و حكومت ايران. تهاجم فاشيستى به اين کارگران مهاجر را تحت عنوان "مقابله با بيکارى" در جامعه به خورد مردم دادند. اپوزيسيون راست و ناسيوناليست پرو غرب و ملى اسلامى يا از اين ماجرا حمايت كرد يا در مقابل آن سکوت کرد.
افغانها از ترس بيرون شدن و از گشنگى مردن تن به هر كارى با هر شرايط شاق و بيحقوقى دادند. داستان به نفع سرمايه دارى شد. كارگر ارزانتر از ارزان ايرانى! سطح توقعات پايين آمد. ارتش بيكارى گسترده تر شد. زير فشار وضعيت وخيم اقتصادى تلاش کردند اتحاد كارگرى را درهم شكنند. بعنوان مثال متشکل نشدن كارگران ساختمانى در اوج دوران ساخت و سازهاى پروژه هاى ساختمانى و مسائل مربوط به آن، از جمله با اين سياست ايجاد تفرقه سرمايه دارى در ميان کارگران رقم خورد. اما ادامه كار و مسئله زنده ماندن و بقا كارگران مهاجر به علت كم بودن دستمزد و مزايا ، نداشتن حق محل زندگى مناسب ، تحصيل، امكانات بهداشتى و رفاهى، سرکوب و ... بخشا به راه هاى معيشتى غير معمول کشاند. محکوم کردن به زندگى اين محرومان در زاغه ها، نداشتن لباس مناسب و بى امکاناتى، و تبليغات شديد راسيستى و اعمال سياست فاشيستى عليه اين شهروندان توسط جمهورى اسلامى، هدفش اينبود تا از اين كارگرانى كه با زحمت خود زندگى مى كرند يك چهره منفور اجتماعى جابياندازد.
تقصير كار واقعاً غير از نظام سرمايه و جمهورى اسلامى چه چيز ديگرى مي تواند باشد؟ امروز يعني اوائل سال 2008 ميلادى، با شذت بيشتر از سال گذشته، تعداد زيادى از اين مهاجرين با بدترين وضع ممكن با زور باتوم، دستبند و مشت و لگد چكمه پوشان نيروى انتظامى جمهورى اسلامى دستگير و به افغانستان يعني كشورى در حال جنگ و بدور از مدنيت باز گردانده ميشوند.
مهاجرين را دسته دسته اخراج ميکنند اما "مشکل بيکارى" سرجايش است. بيکارى با سرمايه دارى از بين نميرود. اين تبليغات پوچ را البته هيچ کارگر آگاهى قبول نميکند. کارگران افغانستانى در بخشهاى مختلفى فعاليت و کار ميکردند. اما تا به ساخت و ساز ساختماني برميگردد، عليرغم مشکل جدى مسکن، از احاظ كمى سقوط كرده و ميزان نيروى کار در مقايسه با تعداد کارگر مورد نياز 7 يا 8 سال پيش بسيار کمتر شده است. راه حل شان بيرون انداختن کارگران مهاجر است! به هر حال نظام سرمايه دارى هر گاه نياز به نيروى کار داشته باشد آنها را اگر لازم باشد از نقاط مختلف دنيا در جاى مورد نظر جمع ميكند، البته با كلي منت گذاشتن و تهديد با عنوان كارگر مهاجر و "غير قانونى"! و هر وقت نياز نداشته باشد نابودشان مي كند! اين منطق سود و سرمايه است. مگر وضع كارگران "ايرانى" در ژاپن اين چنين نشد؟ مگر وضع كارگران "ترك" در آلمان غير از اين است؟ وضع كارگر مهاجر در همه جاى دنيا در نهايت با تفاوتهاى جزئى همين است. ولى اكنون وظيفه هر انسان آگاه است كه در ايران از حقوق انسانى كارگران مهاجر دوشادوش خودشان دفاع كند. اينها شهروندان ايران و بخشى از طبقه ما هستند. كارگران در هر جاى دنيا كه باشند وطن ندارند و در مبارزه عليه سرمايه دارى هم چيزى جز از دست دادن زنجير هاى بردگى و اسارت خود ندارند. كارگران جهان متحد شويد! زنده باد آزادى ، برابرى، حکومت کارگرى! با درود هاى كمونيستى، رضا تابان.*